یکی بود یکی نبود ...جز یه مشت حرف دروغ و هوس چیزی نبود.... ادما به ازای هرچیزی دروغ پشت دروغ ساختن ..
واسه لاپوشونی کردن کارهاشون از همه چیزشون گذشتن...
حرمتا شکست .. خیلی چشما رو گریون کردند ...
واسه رسیدن به اهدافشون دورویی هاشونو پنهون کردن...
میون این شهر کثیف ادما همو شکستن... دلارو زیر پا گذاشتن...از خط قرمزاشون گذشتن...
دخترا دیگه پاک و نجیب نبودن...
پسرا سر به زیر و چشم پاک نبودن ...
شهر پر شد از دروغ های رنگارنگ ...
گوشیای مخفی ... خطای رند و قشنگ ...
دستاشونو به همه سپردن ... تن هاشونو به همه سپردن
اما پس ادمیت کجا بود ؟؟
بگم که این ادما با قصه های دروغیشون وجدانشونو خوابونده بودن ؟؟؟
بگم که جای عشق و محبت تو قلباشون کینه و نفرت نشونده بودن؟؟؟
بگم که جای صداقت دروغای هزار و یک رنگ کاشته بودن ؟؟؟
پس چی شد حرفای خدا ؟؟
خدایا منو ببخش .. من با این ادما نسبتی ندارم
اما فقط.........
ببخش اگه گه گداری دلی رو سوزوندم ...
یا واسه رسوا نشدنم همه دروغی گفتم...
ببخش که گه گاهی از تو غافل شدم و دل به بنده هات سپردم ..
ببخش که بندگی تو درگاهت رو به دستای یه غریبه سپردم...
ببخش که از تو دور شدم...
ببخش که امید من شد چشمای یه غریبه ...
ببخش که حتی تو قنوت نمازامم یاد یکی دیگه بودم......
ببخش اگه عبادتام فقط برا رسیدن به یکی دیگه بود...
ببخش که از تو غافل شدم.......
خدایا منو ببخش که اشک بندگی نریختم اما از بی محلیای یکی دیگه شبا تا صبح باریدم ...
ببخش اگه بت پرست بنده هات شدم...
ببخش اگه تو شبای قدر با یاد یکی دیگه
گریه کردم و بلند میگفتم "الهی العفو"
ببخش اگه محرما شام غریبان به جای گریه برا سالار شهیدات
برای رسیدن به یکی دیگه گریه کردم ...
ببخش اگه تو گرفتاریام یادی از تو کردم ...
ببخش...
ببخشش..............
کپی ممنوع