paeez

دوباره پاییزه ... فصل رفتن او

دوباره آن آذر ماه لعنتی ...

یک سل گذشت .

می گویند :

 "گاهی باید کسانی را از گذشته مان فراموش کنیم به یک دلیل ساده : 

آنها به آینده مان تعلق ندارند ... "

و حال دیگر خانه ی دل را از باقی مانده ی 

ذرات مردی که زمانی دوستش داشتم و قرار بود

تکیه گاه بانویش باشد ،خالی کرده ام ،

و تنها یک آرزو می ماند : " خوشبخت شود " .

باز هم از بودن ها و همراهی هایتان ،

از پـــُـــر رنگ بودنتان در روزهای کم رنگی ام ،

از پاشیدن امید بر روی زخم های دل ،

 سپاسگزارم

دلتون شاد و سرشار از آرامش . 

هنوز هم عاشق پاییزم . 

پاییز مبارک

مریم حیدر زاده

اونی که می خواستم عهدشو شکست و
به پای عشق جدید نشست و
چش روی آرزوم همیشه بست و
پشت مه پنجرمون رها شد
اونی که
می خواستم مث اشک چکید و
تو طول راه یهو یکی رو دید و
صدای از ما بهتر و شنید و
به خاطر هیچی ازم جدا شد
اونی که می خواستم دل ما رو بردو
تو راه که می رفت به یکی سپرد و
تو خاطرش ، خاطره ی ما مرد و
یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد
اونی که می
خواستم دل ازم برید و
بین گلا یه گل تازه چید و
به اونی که دلش می خواس رسید و
مثل تموم مردا بی وفا شد
اونی که می خواستم زود ازم گذشت و
یه روزی رفت و دیگه بر نگشت و
منکر مجنون شد و کوه و دشت و
منکر عشق و بودن با ما شد
اونی که می خواستم زیر قولش
زد و
با یکی دیگه پیش من اومد و
به خاطر اون به ما گفتش بد و
عزیز تر از دیروز و از حالا شد
اونی که می خواستم شدش از ما سرد و
پیغام دادش که دیگه برنگرد و
بد بودن ما رو بهونه کرد و
غیبش زد و یک دفعه کیمیا شد
اونی که می خواستم ما رو بد شناخت و
هستی شو پیش یکی دیگه باخت و
قصر من و با یکی دیگه ساخت و
شکر خدا باز ولی پادشا شد
اونی که می خواستم من و داد به باد و
رفت پیش اون کس که دلش می خواد و
زد زیر عشقش تا یادش نیاد و
اسم منم جز آدم بدا شد
اونی که می خواستم من و زد کنار و
خزونشو
یه جوری کرد بهار و
قایم شدش تو یه عالم غبار و
تقدیر ما مثل موهاش سیا شد
اونی که می خواستم آخرش گم شد و
بازیچه ی چشمای مردم شد و
وارد عشق صد و چندم شد و
توی خیال کس دیگه جا شد
اونی که می خواستم ، ولی انگار مده
مال همه یه جورایی گم شده
کاش از میون غبارا بیاد و
بهم بگه هر چی می گی بیخوده


+ آدم ها می آیند…
خودشان را نشان می دهند..
وقتی که برایت مهم نیست
اصرار می کنند!
اصرار برای اثبات وجودشان,
برای اثبات بودنشان…
و ماندنشان!
اصرار میکنند که تو باید
باشی همراهشان…
همان آدم ها,
وقتی که پذیرفتی
بودنشان را,
ماندشان را…
وقتی که باورشان کردی…
می روند!
با بهانه های پوچ!
به بی بهانگی!
به سادگی!
می روند…
می روند…
و تو می مانی با باوری
که…!

+ پیشانیم شکست؛
شانه ای را که برای گریه کردن انتخاب کرده بودم، جا خالی داد ...

جایت خالیست


تبدیل به سکوتی طولانی شدی در آن همهمه ی گذر کردن ها...

این همه آدم به کجا میروند که گم نمیشوند...

کدامیک را در جای من مینشانی که در او نشانی از من نباشد...

کجای دنیا ایستاده ام؟!

من هم باید بروم؟

چه گفته بودی؟

یادم نمی آید...

صدای آواز زنی از دور می آید...

به گمانم فرشته ها در جایی دیگر پرسه میزنند...

نگاهم خیس میشود از این همه دلتنگی که نیمه شب ها به دیدارم می آیند...

رفته ای...

پشتت بودم اگر بر میگشتی...

همچنان جایت خالیست...

ببخشید


ببخشید پشتم به شماست !
ببخشید که خندیدنم نمی آید .
ببخشید که دیریست سر زده به دنیایتان نمی آیم ،
ببخشید که نمی گویم رویاهایتان را دنبال کنید ،
ببخشید که نیستم ،
که نمی بینم روزهایتان را ...
من هم خودم را می بخشم
که نمی بینم خودم را
که دیگر هیچ چیز خوشحالم نمی کند
که خنده هایم از زور هم زورکی تر شده است ...
من هم خودم را می بخشم
که دلم دیگر
هیچ آشنایی ندارد
من هم خودم را
م.ی.ب.خ.ش.م

سال ها بعد


سالهــــا بعـــد
من در کنار یک مـــرد زندگـــی میکنم ،
مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده و همســــر من محسوب میشه،
مردی که شاید من زنِ روياهاش باشــــم اما ،
اون هیچ وقت مــــرد رویاهای من نمیشـــــه چون ،
رویایــــی ترین کســـی که میخواستـــم تو بودی ...
جسمـــم کنار اون میخوابـــه امــــا ،
افکارم در کنار تــــو .
سالهــــا بعد ،
بي هوا وقتـــــی یادت ميوفتـــــم ،
فقط به این فکر میکنــــم که خوشبختــــی یا نــــه!؟ ....
شایــــد اسم تو رو گذاشتــــم روی پســــرم ،
سالهـــــا بعد ،
مــــن زنیم که از عذاب وجدان داره ميميــــــره ،
زنــــی که به تو فکر میکنه اما ، کنار یک مرد دیگست ،
زنـــــی که به دوست داشتن های مـــــرد دیگه پاسخ میده اما ،
نــــه از تــــه دل ...
سالهــــا بعد ،
وقتـــــی همــــه خوابــــن ،
ميرم تو آشپزخونـــــه و یه سیگار روشن میکنــــم ،
تو اون نور کم سوي چراغ خواب به تو فکر میکنــــم ...
از سیگارم کام های عمیق میگيــــرم ،
و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همســـــرم بودی ؟
در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم ، سيگارم رو به اتمامــــه ،
و مـــــن ،
با عذاب و با دلــــی پر از غم ،
باید برم کنار مــــردی بخوابم که همیشه آرزو میکنم تو جــــای اون بودی ...
سالهـــــا بعد این موقع ،
تـــو کنار کســــی هستــــی که دوستش داری امــــا ،
مــــن کنار كسيــــم که ،
فقط باهاش هــــم خونـــه ام ...
سالهــــا بعد ،
زنیــــم با موهـــــای سفید و چهره ای خستـــــه ..
زنـــــی که خیلــــی ها ميشناسنش امــــا ،
اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست .... !!

قربانی


من ، ماندنم جایز نبود! تو رفتی

میبینی
حتی در شب عروسی تو
سنگ تمام گذاشته اند
دل ِ خونین ُ
چشم ِ اشکبار ُ
قلب ِ غمبار ُ
تن ِ لرزانم
عجب بشکن بشکنی میکنند

پس چرا وایستاده ای؟
برقص عشقم
با عشقت
که مجلس بی ریاست!

راستی
گفتم گوسفند را رها کنند
دیگر نیاز به قربانی نیست
خونباره های اشکم به زیر پاهایتان 
تضمین خوبی ست برای خوشبختی

javon mordim

من ... جوان مرده‌ام .

خیلی‌ جوان ...

می میری وقتی‌ دلخوشی نداشته باشی‌ ؛

آرزو نداشته باشی‌ .

وقتی‌ یک روز از خوابِ دیازپام زده ات بلند میشوی

و دنیا را تار می‌‌بینی‌ .

وقتی‌ رویا‌ها چهار خانه می شوند...

انگار زندگی‌ را از پشتِ پنجره می‌‌بینی‌

. می میری وقتی‌ نیکوتین می‌‌شود صبحانه و ناهار و شامت

. برایت ویتامین تجویز می کنند و آرام بخش

به جایِ آفتاب ،

به جایِ آبیِ آسمان ،

به جایِ کمی‌ آغوش باز ،

به جایِ صحبت از پرنده

. تازگیها کشف کرده ام مثل من زیاد هستند

آنهایی که از روشنی ِ جایی‌ که نشسته اند ظلمات را می‌بینند

تو می‌‌فهمی ما دیوانه نیستیم

ما فقط جوان مرده ایم ...

rozh                  


:(


ﺟــای ﺭﮊ ﻟﺐ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﮕــﺎﺭ ﺳﮑﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ (!)

ﺟﺎﯼ ﺭﮊ ﻟﺐ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭﺩﺭﺩﻧﺎﮐﻪ (!)

ﯾﻌﻨــﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺧــﺘﺮﮎ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺑﻠﺒﻞ ﺯﺑـﻮﻥ ﺩﯾﺮﻭﺯ
ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧــﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﺩﻝ ﻫﺮ
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﻭﻧﺪ

ﺷﺪﻩ ﯾﻪ دخــــترِ ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ
ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻐﺾ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺳﯿﮕﺎﺭﺵ
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﺮﻑ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﭘﺸﺖ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﻗﺮﻣﺰﺵ ﻣﺨﻔﯽ
ﮐﺮﺩﻩ........

خدایا منو ببخش

یکی بود یکی نبود ...

جز یه مشت حرف دروغ و هوس چیزی نبود.... ادما به ازای هرچیزی دروغ پشت دروغ ساختن ..

واسه لاپوشونی کردن کارهاشون از همه چیزشون گذشتن...

حرمتا شکست .. خیلی چشما رو گریون کردند ...

واسه رسیدن به اهدافشون دورویی هاشونو پنهون کردن...

میون این شهر کثیف ادما همو شکستن... دلارو زیر پا گذاشتن...از خط قرمزاشون گذشتن...

دخترا دیگه پاک و نجیب نبودن...

پسرا سر به زیر و چشم پاک نبودن ...

شهر پر شد از دروغ های رنگارنگ ...

گوشیای مخفی ... خطای رند و قشنگ ...

دستاشونو به همه سپردن ... تن هاشونو به همه سپردن

اما پس ادمیت کجا بود ؟؟

 بگم که این ادما با قصه های دروغیشون وجدانشونو خوابونده بودن ؟؟؟

بگم که جای عشق و محبت تو قلباشون کینه و نفرت نشونده بودن؟؟؟

بگم که جای صداقت دروغای هزار و یک رنگ کاشته بودن ؟؟؟

پس چی شد حرفای خدا ؟؟

خدایا منو ببخش .. من با این ادما نسبتی ندارم

اما فقط.........

ببخش اگه گه گداری دلی رو سوزوندم ...

یا واسه رسوا نشدنم همه دروغی گفتم...

ببخش که گه گاهی از تو غافل شدم و دل به بنده هات سپردم ..

ببخش که بندگی تو درگاهت رو به دستای یه غریبه سپردم...

ببخش که از تو دور شدم...

ببخش که امید من شد چشمای یه غریبه ...

ببخش که حتی تو قنوت نمازامم یاد یکی دیگه بودم......

ببخش اگه عبادتام فقط برا رسیدن به یکی دیگه بود...

ببخش که از تو غافل شدم.......

خدایا منو ببخش که اشک بندگی نریختم اما از بی محلیای یکی دیگه شبا تا صبح باریدم ...

ببخش اگه بت پرست بنده هات شدم...

ببخش اگه تو شبای قدر با یاد یکی دیگه

گریه کردم و بلند میگفتم "الهی العفو"

ببخش اگه محرما شام غریبان به جای گریه برا سالار شهیدات

برای رسیدن به یکی دیگه گریه کردم ...

ببخش اگه تو گرفتاریام یادی از تو کردم ...

ببخش...

ببخشش..............

کپی ممنوع

شاید

كلا بعضيا هستن اززندگيت نميييرنننن نمييييذارن فراموششون كني.
 تا از ياد ميبريشون زنگ ميزنن قرار ميذارن
و تو نميتوني نري اخه هميشه فك ميكني ايندفه فرق داره
 ولي باز خاطره ساخته ميشه
باز ميبيني تلش سايلنته.
باز ميبيني عشقشي اما به حرف.
باز ميبيني مال تو نيس و اين يه ديدار سادس
 اما بايد از اين سادگي نهايت استفاده رو بكني..
بايد بخندي شاد باشي از اين و اون حرف بزني ك نفهمه واست مهمه.
 اما اون قسمتي ك دستتو ميكيره
اون جايي ك بغلت ميكنه
 اونجايي ك ميكه كيه زنگ زد يا اس داد بهت؟
اونجايي ك يه اهنگ قشنگه دو نفره رو دوتايي گوش ميدين.
وقتي سفت بغلت ميكنه و میگه ميدوني خيلي دلم واست تنگ بود؟
اونجايي ك بهش به شوخي يه حرفي ميزني و اونم دنبالت ميكنه ميگيرتت و بغلت ميكنه.؟؟؟؟
اونجايي ك باهم همه بازياي موبايلتو ميكنين و ميخندين.
اونجا نميتوني يه لحظه دلت نگيره و يه لحظه ارزو نكني كاش مال من بود. دنيا تو وقتي وايميسه ك خدافظي ميكني و ازش جدا میشی..
 وباز اميدات ميره واسه دفعه بعد ك شايد بشه...
اما افسوس.......

nini

مـــــن و تــــــو بچه دار مــــــی شیم اگــــــه پسر بشه حرفـــــــای قشنگـــــــی می زنه مثـــــــــل بـــابـــاش اگـــــه دختــــــــــــــر بشه با دهنش نـــــــه بـــــا چشماش حرفـــــــــ می زنه مثـــــــــل مـــــامــــــانـــــــش بـــــــا هــــــــم دعوامـــــــون مـــــــی شه اول گفتــــــــ مـــــامــــــان نه خیــــــر اول گفتـــــــ بابا اگه پســــــر باشــــه مامانشو بیشــــتر از هـــر کســــــــی دوس داره مثــــــل همــــــــه اگـــــه دختر باشــــــــــه اولیـــن مــــــردی که عــــــاشقش مـــــــی شه تویـــــی فکـــــــــر کنــــم… بــــا دستــــــای کــــــوچیــــکش همـــــــه ی خود خواهــــــی هــــامون رو مــــــــــی پـــــوشونه… اسمشو مــــــــــن مــــــی ذارم همــــــــون طــــــــور که فامیــــــلیشو از تــــــــو مـــــــی گیره ♥

تو

یهو دیدی آن مرد آمد!
در برف یا بارانش فرقی ندارد ،
یهو دیدی آمد و مرا با خودش بـــُـــرد ...

تو که بهتر از همه می دانی
من دلم می خواهد آن مردی که می آید و من را می بـــَــــرد
تــــــــــــــــــــــــــو باشی ...

ما زن ها

ما زن ها ، اعتقادات و رسم های خاص ِ خودمونو داریم :

اگه دلمون از مــــَــردی که دوستش داریم بگیره یا بشکنه

ناخن ها و موهامونو کوتاه می کنیم ،

عکس ها و اس ام اس ها و شماره اش را پاک می کنیم ،

پیش خدا ازش گلایه می کنیم ،

و بعد پشیمان ، گوشه ای می نشینیم و بغضمان می ترکد .

اما برای کدامیک؟

موهای نامرتب چیده شده؟

ناخن های کوتاه شده ؟

عکس ها و اس ام اس های از بین رفته ؟

شماره ی پاک شده ای که از حفظیم ؟

و یا ....

برای خودش که دیگر نیست ؟

خودمان هم نمی دانیم ...

تولد

امشب ، شب توست
شب ِ تولدت ...
شبی که کنارت نیستم ...

از این به بعد تولدهایت را کنار " او" جشن می گیری
هدیه تولدت را از دست " او" می گیری ...

و من اینجا مانده ام با حسرت جشن تولدهای دونفره .

امشب را با عکسهایت جشن می گیرم
ببخش که هدیه ای جز اشک و هق هق ندارم .

کاش معجزه ای رخ می داد
و امسال در روز میلادت، بودنت را به من هدیه می دادی ...

اگر بودن و نبودنم هنوز برات مهم باشه
شاید ذره ای حس کنی که روز تولدم بی تو چی کشیدم ... :(

راستی ، امشب او تو را می بوسد ؟

نمیدونم

سكوت وصبوريم را ب پاي ضعف وبي كسيم نگذار,دلم پايبندچيزهايي ست ك تو يادت نمي ايد...

.

.

..


..

این جمله رو  اتفاقی تو یه سایت دیدم ..

ناخود اگاه دلم لرزید ...

چشمام بارونی شد ...

اخه میدونی ؟؟

حتی وقتی گفتن با کسی دیگس گوشامو گرفتم

چشمامو بستم ..

حتی نمیخواستم به این چرندیات فکر کنم

:(

شروع کردم به مرور کردن اون روز ها

همون وقتایی که مثه دیوونه ها مدام بهم میگفت دوسم داره

یا وقتایی که بغلم میکرد

یا وقتی گریه میکردم برق اشک تو چشماش داد میزد

و هزاران نشونه دیگه که یادم میومد

و با اطمینان یه نفس عمیق میکشیدم

و میگفتم مطمئنم که دوسم داره

امکان نداره جز من کسی تو زندگیش باشه

چقدر ساده ... چقدر احمق

دل خوش بودم به حرفاش .. حرفایی که باور کردم اما دروغ بود

دوستت دارم هایی که شنیدم اما تیکه کلامش بود

احساسشو باور کردم اما یه حس زود گذر بود

طفلی دل ساده ی من ...

چقدر درد کشید

چقدر شکسته شد

چقدر دروغ شنید

امان از یه حرفایی که زندگیتو داغون میکنه

مثه یه جمله

"دوستت دارم "

این جمله تموم زندگیمو زیر و رو کرد

آخه چرا ؟؟ همه میگن چرا به خاطرش از خودت میگذری؟

اخه میدونی

نمیتونم باور کنم .. هضمش هنوزم برام سخته ...

غیره ممکنه ... :(

من مامان دختر خیالیش "باران" بودم ...

همسر تو رویاهاش بودم

چی شد؟؟ چه جوری شد؟

دستای کی اونو از من گرفت ؟؟

_ نمیدونم ...

_ نمیدونم........


نخواست

همش میشینی به این فکر میکنی که کجای راهو اشتباه رفتی ؟؟

کجای کار خطا کردی ؟

یه مشت سوال بی جواب روانیت میکنه

با خودت میگی به عشق دیگرون مگه چشم داشتم که عشقم دنبال کسی دیگس؟

مگه نگاهامو جز اون به کسی هدیه میدادم که حالا نگاهشو ازم میدزده ؟

مگه دل کی رو شکستم که آهش دامن گیرم شده ؟

مگه چشمامو رو دل تنگی های کی بستم که عشقم برام بی تابی نمیکنه ؟

مگه ... مگه ...مگه... ؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه جز دوست داشتن اون کاره دیگه ای بلد بودم ؟

مگه جز اون حتی یک ثانیم به کسی دیگه فکر کردم ؟

نه نکردم .. قسم میخورم

قسم به تموم عاشقا ..

قسم به حرف دل همه دل شکسته ها ...

قسم به عشق لیلی و مجنون ...

قسم به چشمای همیشه گریون ...

به خدا قسم به عشقم خیانت نکردم ...

از جونم برام عزیز تر بود اما نخواست اینو بفهمه ...

مثه بت میپرستیدمش اما نخواست باورم کنه ...

نخواست که مال من بشه ...

نخواست که عشقش سهم من بشه ..

یه کلام ختم کلام ...

نخواست که من و اون "ما " بشیم ...

ن   __ خ  __  و  __  ا  __  س  __  ت ... :(

دوراهی

دیگه خودتم دل و دماغ ادامه دادن این رابطه رو نداری

نه که دوسش نداشته باشی .... نه  !

خسته ای ..

خسته از بی توجهیا ..

خسته از بی عدالتیا ...

خسته از بی اعتمادی ها...

خسته از دروغ شنیدن ...

خسته از خیانت رو به چشم دیدن ...

خسته ای ... خسته ..!

از یه طرف دلت نمیاد ازش دل بکنی و پا رو همه اون روزا بذاری ...

از یه طرفم با خودت میگی چرا بمونم جایی که بود و نبودم فرق نمیکنه ..؟؟

میمونی سر دو راهی ...

دلتو شکسته ..

میدونی کی؟؟

همون که برا داشتنش دل خیلیا رو شکستی ..

جلوی خیلیا به خاطرش وایسادی ..

چشماتو بستی

رو همه چی ... رو نصیحتا .. رو گوش زدا ... رو دلسوزیا ...

چشماتو بستی و به رویاهات فکر کردی

به اینکه یه روز خوب میاد که فقط تو باشی و اون

بدون هیچ مزاحم دیگه ای

دلت فقط از این قرص باشه که عشقت فقط مال توئه

فقط تو ...

چشماش جز تو کسیو نمیبینه ..

اما همه چی اون جور که فکر میکردی نشد

نشد که نشد ...!

همه چی دست به یکی کردن و تو رو زمینت زدن

حالا موندی...

نه راه پیش داری نه راه پس

نه میتونی عشق و محبت رو ازش گدایی کنی

نه روی اینو داری به همه بگی که

اونی که به خاطرش آسمون رو به زمین میدوختی

اونی که هر شب با عاشقونه هاش سر رو بالین میذاشتی

اون که همه ی زندگیت بود

تو رو تنهات گذاشت

به همین سادگی رفت ...!

عاشقونه های من درد داره ...

:(

راهی هست

قول می دهم همین روزها وقتی همه خوابند سوار همین قایق های کاغذی  بشوم و آرام و بی صدا در یک لیوان چای فرو بروم باید کوچک بشوم...
وقتی نمی شود هر روز کافه رفت
هر روز سیگار کشید
شب ها بیرون روی و قدم بزنی
سرمست و شیدا شوی و عاشق شوی
سیندرلای قصه ها شوی و در آخر خوشبخت شوی
قوی باشی و ضعیفه خطابت کنند
با اندیشه هایت جهان را دگرگون کنی و به جسمت خیره نشوند
 هر روز بلند بلند خندید به دور از نگاه های چپ مردان
به بدبختی های عاشقانه خندید و گاه گریست
 باید راهی برای مردن باشد قطعا
 راهی برای مردن هست تا قایق هست...


زن

میگن زن ضعیفه! جالبه!!!
 درد ماهیانه میکشه
درد زفاف میکشه
درد زایمان میکشه
درد نابرابری جنسیتی میکشه
 اونوقت ضعیفه هم خطاب میشه
 کدوم مردی تحمل چنین دردایی داره
 که قوی لقب گرفته . . .

    copy    من ننوشت

من زنم

من یک زنـــم...

نه جنـــس دوم...!

نه یک موجـــود تابع...!

نه یک ضعیفه...!

نه یک تابلوی نقاشــی شده...!

نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی!

نه یک کارگر بی مزد تمام وقت!

من سعــی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم

 بی آنکه دیگـــری را بیازارم…

 فرای تمـــــام تصورات کور، هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس؛

باور داشته باش مــــن هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم؛

بی تفاوت و بی احساس باشم،

بی ادب و شنیع باشم،

 بی مبالات و کثیف باشم

. اگر نبوده ام و نیستم ،

 نخواسته ام و نمی خواهم.

آری

 من یک زن هستم

از جنسی لطیف

کسی که عشق می خواهد و عشق می ورزد...

همیشه این جوری بوده

با همه بدیا و خوبیات تو رو انتخاب کردم

با خودم گفتم آخریشه ...

قبل این هرکی بود به درکــــــــــــــ ...

تموم زندگیمو خلاصه کردم با بودن کنار تــــــو

همیشه سرمو بالا گرفتم و با افتخار نشون همه دادمت و گفتم :

"این آقا پسر همه زندگی منه"

همیشه دلم میخواست همه به باهم بودنمون حسادت کنن...

اونقدری باهم خوب باشیم که خدا هم به عشقمون مرحبا بگه

اما نمیدونم چرا ...

تو هیج وقت منو نشون کسی ندادی و بگی این عشقمه...

نمیدونم چرا؟؟

بهترین نبودم... قشنگ ترین نبودم.... برات مهم ترینم نبودم

انـــــــــدازه خودم برات تا تونستم کم نذاشتم...

خوشگل اونــــــــجوری نبودم اما تو چشمام پر از صداقــــــــــت بود...

حجــــــــب و حیام نمیذاشت از سر و کـــــــولت آویززون شم

تا بگن فـــــــــــلانی عجب مــــــــخی زدی....!

نه ... مثل بقیه نبودم ... من دلم صاف بود

جز عشق تو ... جز محبت هیچی نخواستم ....

برات اگه کم بودم ....

اگه به قبلـــــــیا سر نبودم ...

اگه موهام بلــــــــــوند نبود ...

یا کفــــــــــــشام پاشنه بلـــــند نبود

اما قسم میخورم :((

قلبم فقط مال تــــــــــــــو بود

فقط تو ....

عاشق که میشی

از بس که شبا با قرص خواب میخوابی

همین که چند ساعتی میشه که قرص آرام بخش نخوردی

مثه معتادا همه ی جونت می افته به لرزه

صدای ساییده شدن دندونات به هم رو میشنوی

صدات موقع حرف زدن میلرزه...

لکنت زبون میگیری و میوفتی به من من کردم ...

فنجان چای توی دستت بس که دستات میلرزه نصفه میشه

میری جلوی ایینه

.....

خدای من؟؟ اینی که میبینم یعنی منم ؟؟؟

همون دختر شاد و شیطونی که همه از رو صدای بلند خنده هاش میشناختنش؟

همونی که به نظر همه بی خیال ترین آدم دنیا بود ؟؟؟

امروز یکی ازم پرسید دختر جون چند سالته؟؟؟

_گفتم 17

_گفت نه بابا ؟؟؟ چیکار کردی با خودت ؟؟

_سرمو انداختم پایین آروم گفتم :  "چیکار کردش با دلم "؟؟؟

زیر چشمات گود رفته ...

چشمات مدام سیاهی میرن ...

بس که شبا تا صبح آروم گریه میکنی

ولی کسی نمیفهمه ...

گاهی اوقات اونقدر غرق تو افکارت میشی

که اطرافیانت فکر میکنن داری خودتو میگیری براشون...

گاهی اونقدر یه آهنگ زیر و روت میکنه که دلت میخواد درجا بمیری...

گاهی دیدن چنتا عکس دونفره طوری تو رو یاد گذشته میندازه که اشکات دیگه بند نمیاد ...

گاهی یه تشابه اسمی ...

یه صدای آشنا ...

یه بوی عطر خاص....

حتی یه شماره نزدیک به شماره اون...

حتی یه حس غریب...

طوری امیدوارت میکنه که فکر میکنی رو ابرایی ...

امون از اون وقتی که میبینی همه اینا سرابه ...

رویاس ... فکر و تخیلاتته ... :(

اون وقته که طوری زمینت میزنه که دیگه نای بلند شدن نداری...

قبل اینکه عاشق بشی به همه چی فکر کن...

مثلا دیگه شاید اون آدم  سابق نباشی....

شاید دیگه هیچ وقت نباشی :(

درد من

درد من از اون جایی شروع شد

که چشمایی رو باور کردم که بهم دروغ میگفت

اما من اعتماد کردم...

درد من از اون جایی شروع شد که دل خوش بودم به "دوستت دارم" هایی

که از رو عادت همیشگی بود ...

درد من ساده بودنم بود ...

اخه میدونی ؟

عاشق که میشی ...

چشمات جز اون هیچی رو نمیبینه ...

قلبت جز اون برا کسی نمیتپه ...

در من از اون جایی شروع شد که

دل بستم به کسی که قلبش رو با همه تقسیم میکرد...

چشمامو بستم رو واقعیت و 

منتظر اون روزای خوبی بودم که مدام با خودم میگفتم

"بلاخره یه روز خوب میاد"

روزای خوب نیومد ...

سختیا پشت هم اومد تا منو ذره ذره کوبوند به زمین ...

دردا باهم متحد شدن تا منو داغون کردن ...

غصه ها با هم دست به یکی کردن و منو از بین بردن ...

نگاه نکن به ظاهر لبخند میزنم ...

یا بعضی وقتا میگم "حالم خوبه"

نه من هیچ وقت حالم خوب نمیشه ...

دردا و غصه ها راحتم نمیذارن و من

هیچ وقت رنگ خوش بختی رو نمیبینم ...

کار این روزام فقط این شده که هر سختی ای رو که دیدم...

یه آه بلند بکشم

بگم "این نیز بگذرد"

اما چه اشک ها که ریخته نمیشود ...

چه درد ها که کشیده نمیشود ...

تا این هم بگذرد :(




دوتا عاشق

وقتی دوتا عاشقو میبینین که از یه لحظه دوری هم دق میکنن

انقدر ایشو ووش نکنین..!

وقتی دستاشونو میندازن دور گردن هم و عاشقونه همو میبوسن ... بهشون چپ چپ نگاه نکنین...

وقتی شبا بدون حرف زدن باهم خوابشون نمیبره

اینقدر دری وری نگید که مثلا آخرش که چی ؟؟

این دوتا عاشق همن ...

از رو حسودی ناراحتشون نکنین ...

جای اینکه مسخرشون کنین یا بهشون سر کوفت بزنین...

برا عشقشون دعا کنید

دستاتونو ببرین بالا از خدا برا عشقشون عمر همیشگی بخواین ...

حتی شده یکبار

فقط یکبار از همه حسادتا و کینه ورزیا بگذرید

اونا رو درک کنین

اگه عشقتون تنهات گذاشت ... باعث جدایی عشقای دیگه نشید !

برا جداییشون از هم تلاش نکنین ..

آه اونا میگیرتتون ... دامن گیرتون میشه

:(

اونی که عاشق میشه خیلی بی دفاع میشه

لطفا اذیتش نکنین :(

پای حرفامم

نفس کشیدن هایم بی تو به اجبار است

وگرنه من که هنوز هم سر قولم هستم

بی تو نمیتوانم .... نمیتوانم

خنده بر لب هایم حرام است

وقتی شب و روز یاد کسی همراه من است

که روزی قسم میخورد

لبخندم را با دنیا عوض نمیکند....!

دیگر نه نای مرور گذشته را دارم

و نه تب و تابی برای از عشق سخن گفتن

این همه بیهوده گفتم و اشک ریختم

سوختم و درد کشیدم

چه شد ؟

جز اینکه بر درد هایم افزودم ؟؟

من که میدانم هر چه کنم او را از یاد نمیتوانم ببرم...

یعنی بخواهم هم نمیشود...

جواب این دل را چه دهم؟

چگونه با چه رویی بگویم انکه خود را برایش به آب و اتش میزدم

به راحتی تنهایم گذاشت؟

اخر میدانی؟

آنقدر از خوبی هایش پیش این و آن گفته بودم

که حال شرم دارم بگویم یارم مرا تنها گذاشت

زین پس دنیایم تیره و تار است

خنده بر لب هایم حرام

بوسه بر لب هایم حرام

نفس کشیدن بی "او" حرام

بی تو "بودن" حرام است

خدایا ؟؟؟

من هنوز هم پای حرفم ایستاده ام چون کوه

چمدانم را بسته ام و آماده ام

کی مرا با خود خواهی برد ؟

بی "او" زندگی را نمیخواهم

حتی برای تنها یک ثانیه

درد امشب

سخته ... درد داره

ساعت 01:00 شب وسط کلی لوس بازیای عاشقونه

و هزار مدل قربون صدقه های از ته دل

یه sms بهش میدی با این مضمون

"aziizam esheghetam" 

یک دقیقه بعد ..

دو دقیقه یعد......

سه دقیقه ....

دقیقه ها پشت هم میگذره و تو منتظری

اونم بهت بگه "man bishtar"

اخه قبل اینکه شبا باهاش حرف نزنی خوابت نمیبره

نگران میشی ...

بهش زنگ میزنی

داغون میشی...

خورد میشی ...

پیر میشی...

قلبت ب درد میاد...

دستات به لرزه میوفته....

بغض راه نفستو میگیره ...

اشک تو چشمات حلقه میزنه

فقط با شنیدن این صدا :

"مشترک مورد نظر در حال مکالمه است"

:(



فرض محال

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ،
 قید همه را به خاطر تو میزنم قلبم را تا ابد به تو میدهم ،
 تو تنها مال منی ،
 این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ،
 لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت
 تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها
، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ،
با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم
، تنها دلیل زنده بودنم کسی است
که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت
از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ،
 دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ،
 که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ،
 همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
 ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ،
و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند
 ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
 نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ،
همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
 تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند،
 تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ،
تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی
، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم!

شاید

شاید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود

تسلیت بانو

تسلیت بــــــــــــــــــــــانو .....!

عشقش را از تو گرفت...

دستانش را از دستت رها کرد ...

فراموشت کرد...

عاشقانه هایت را ندیده گرفت...

تسلبت بانو....!

آن چه فکر میکردی نشد...

عشقت وفادارت نماند....

اما تو هنوز هم چشم انتظاری....

تسلیت بانو...!

دل شکسته ای میدانم...!

از همه بریدی حتی از خودت ... حتی از نفس هایت...  حتی از احساست...

فقط به خاطر یک "او" ی بــــــــــــــِ لیاقت...!

تسلیت بانو...!

باختی...

تمام زندگی ات را ...

همه ی امید و ارزو هایت را ....

تمتم جوانی ات را پای کسی ریــــــــــختی

 که از "عشق" هیچ نمیدانست  و بس...!

تسلیت بانو ....!

عشقت را به خاک ها سپرد ...

حتی زیر لب فاتحه ای هم نخوانـــــــــــــد و رفت ...!

تسلیت بانو ....

تـــــــــــــــــسلیـــــــــــت ....!